مقالۀ 76 باغ دوم

   
   Paragraph Numbers: On | Off
نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

نسخۀ پیشنویس

مقالۀ 76

باغ دوم

هنگامی که آدم برگزید باغ اول را بدون مقابله برای نودیها باقی گذارد، او و پیروانش نمی‌توانستند به غرب بروند، زیرا عدنیها قایقهایی که برای چنین سفر دریایی مناسب باشند نداشتند. آنها نمی‌توانستند به شمال بروند؛ نودیهای شمالی از پیش به سوی عدن در حال پیشروی بودند. آنها از رفتن به جنوب بیمناک بودند؛ تپه‌های آن منطقه مملو از قبایل متخاصم بودند. تنها راه باز به سوی شرق بود، و از این رو آنها به سمت مناطق خرم آن روز بین رودخانه‌های دجله و فرات به سوی شرق سفر کردند. و بسیاری از آنهایی که پشت سر باقی ماندند بعداً به سمت شرق سفر کردند تا به طایفۀ آدم در خانۀ دره‌ای جدیدشان بپیوندند.

پیش از آن که کاروان آدم به مقصد خود بین رودخانه‌ها در بین‌النهرین رسد قائن و سَنسا هر دو به دنیا آمدند. لائوتا، مادر سنسا، در لحظۀ تولد دخترش جان سپرد. حوا بسیار عذاب کشید ولی به خاطر قدرت برتر زنده ماند. حوا، سنسا بچۀ لائوتا را به آغوش خود گرفت، و او به همراه قائن پرورش یافت. سنسا بزرگ شده و زنی بسیار توانا گردید. او همسر سارگان، رئیس نژادهای آبی شمالی شد و در پیشرفت انسانهای آبی آن ایام سهم داشت.

1- عدنیها به بین‌النهرین وارد می‌شوند

تقریباً یک سال کامل وقت لازم بود که کاروان آدم به رودخانۀ فرات برسد. آنها چون آن را در جزر و مد دیدند، تقریباً شش هفته پیش از آن که راه خود را به سوی سرزمین بین رودخانه‌ها که بنا بود باغ دوم شود بگشایند در دشتهای غرب رودخانه اردو زدند.

وقتی که به ساکنان سرزمین باغ دوم خبر رسید که پادشاه و کاهن والای باغ عدن به سمت آنان در حال پیشروی است، شتابان به طرف کوههای شرقی گریختند. آدم وقتی که آنجا رسید تمامی سرزمین مطلوب را تخلیه شده یافت. و اینجا در این مکان جدید آدم و یارانش شروع به کار کرده تا خانه‌های جدیدی بسازند و مرکز جدیدی از فرهنگ و مذهب دایر کنند.

این محل به عنوان یکی از سه گزینش اولیۀ کمیته‌ای که برای انتخاب مکانهای محتمل برای باغ اختصاص داده شده و توسط وَن و آمادان پیشنهاد شده بود برای آدم شناخته شده بود. در آن روزگاران این دو رودخانه خود یک دفاع طبیعی خوب بودند، و به فاصلۀ کوتاهی در شمال باغ دوم، فرات و دجله طوری به هم نزدیک می‌شدند که یک دیوار تدافعی به درازای پنجاه و شش مایل برای حفاظت از سرزمین واقع در جنوب و بین دو رودخانه می‌توانست ساخته شود.

بعد از استقرار در عدن جدید، لازم شد روشهای ابتدایی زندگی اتخاذ گردد. کاملاً حقیقی به نظر می‌آمد که زمین نفرین شده است. بار دیگر طبیعت مسیر خود را طی می‌کرد. حال طایفۀ آدم ناچار بودند از زمین آماده نشده امرار معاش کنند و در شرایط وجود خصومتهای طبیعی و ناسازگاریهای وجود انسانی با واقعیات زندگی دست به گریبان شوند. آنها باغ اول را بخشاً برای خود آماده یافتند، ولی دومی باید با زحمت دستان خودشان و با ”عرق صورتشان“ خلق می‌شد.

2- قائن و هابیل

کمتر از دو سال بعد از تولد قائن، هابیل متولد شد. او اولین فرزند آدم و حوا بود که در باغ دوم تولد یافت. هنگامی که هابیل به سن دوازده سالگی رسید، گله‌داری را برگزید؛ قائن پیشۀ کشاورزی را انتخاب کرده بود.

حال در آن روزها مرسوم بود که از چیزهای در دسترس به کاهنان هدایایی داده شود. گله‌داران از گله‌های خود و کشاورزان از میوه‌های مزارع می‌آوردند. و قائن و هابیل نیز مطابق این رسم گاه به گاه به کاهنان هدایایی تقدیم می‌کردند. این دو پسر بارها در مورد ارزش نسبی حرفۀ خود مشاجره کرده بودند، و هابیل به زودی دریافت که به قربانیهای حیوانی او ارجحیت نشان داده می‌شود. قائن نسبت به سنن عدن اول مبنی بر ترجیح پیشین میوه‌های مزارع به بیهودگی درخواست بازنگری نمود. ولی هابیل اجازۀ این را نمی‌داد، و به برادر بزرگتر خود به خاطر شکستش طعنه می‌زد.

در روزهای عدن اول، آدم در واقع درصدد این برآمده بود که اهدای قربانی حیوانی را منع کند، از این رو قائن پیشینۀ قابل توجیهی برای موضوع مجادلات خود داشت. با این وجود، سازمان دادن زندگی مذهبی عدن دوم دشوار بود. آدم بار مسئولیت هزار و یک جزئیات مربوط به کار ساختمانی، دفاع، و کشاورزی را بر دوش داشت. در حالی که او از نظر روحی بسیار افسرده بود، سازماندهی عبادت و تعلیم و تربیت را به آن نودی تبارهایی که در باغ اول در این مشاغل خدمت کرده بودند محول نمود؛ و حتی در چنین مدت کوتاهی کاهنان خادم نودی به استانداردها و احکام ایام پیش از آدم بازگشت می‌کردند.

این دو پسر هرگز با هم به خوبی سازگار نبودند، و این قضیۀ قربانی کردنها، بیش از این به نفرت فزایندۀ میان آنان کمک می‌نمود. هابیل می‌دانست که او پسر آدم و حوا هر دو است و از متأثر ساختن قائن که آدم پدر او نیست هیچگاه دریغ نورزید. قائن از نژاد بنفش خالص نبود چرا که پدرش از نژاد نودیهایی بود که بعدها با انسان آبی و سرخ و با تیرۀ بومی اندانی در هم آمیخته شد. و تمامی اینها، به اضافۀ طبیعت ستیزه‌جوی ارثی قائن، موجب شد که او نفرتی پیوسته فزاینده نسبت به برادر کوچکترش پیدا کند.

پسرها به ترتیب هجده ساله و بیست ساله بودند که سرانجام تنش میان آنها به نتیجه رسید. یک روز، طعنه‌های هابیل برادر ستیزه جویش را چنان خشمگین نمود که قائن به گونه‌ای غضب‌آلود به وی حمله‌ور شده و او را به قتل رسانید.

مشاهدۀ رفتار هابیل، ارزش محیط و تعلیم و تربیت را به عنوان عوامل تکامل شخصیت ثابت می‌کند. هابیل میراثی ایده‌آل داشت، و توارث در بن کل شخصیت قرار دارد؛ ولی تأثیر محیط پست‌تر عملاً این ارثیۀ عالی را خنثی نمود. هابیل به ویژه در طول سالهای جوانیش بسیار تحت تأثیر محیط نامساعدش قرار گرفت. اگر او تا سن بیست و پنج یا سی سالگی زنده می‌ماند شخصی کاملاً متفاوت می‌شد؛ میراث عالی او در آن هنگام خود را نشان می‌داد. در حالی که یک محیط خوب نمی‌تواند در چیره شدن واقعی بر نقایص شخصیتی توارث پایه کمک زیادی کند، یک محیط بد، اقلاً طی سالهای جوانتر زندگی می‌تواند به طور خیلی مؤثری یک میراث عالی را ضایع گرداند. محیط اجتماعی خوب و تعلیم و تربیت صحیح، خاک و اتمسفری ضروری برای بیشترین دریافت از میراث خوب می‌باشند.

مرگ هابیل زمانی به والدینش آشکار گردید که سگهای او، گله‌ها را بدون صاحبشان به خانه آوردند. قائن برای آدم و حوا داشت به سرعت یادآور شوم خطایشان می‌شد، و آنان او را در تصمیمش برای ترک باغ تشویق نمودند.

زندگی قائن در بین‌النهرین چندان خوش نبود چرا که او به طرز خاصی سمبل خطا بود. این طور نبود که یاران او با وی نامهربان بودند، ولی او از انزجار ناخودآگاه آنان نسبت به وجود خود بی‌اطلاع نبود. اما قائن می‌دانست که چون هیچ نشان قبیله‌ای نداشت، توسط اولین افراد قبیلۀ همسایه که بر حسب تصادف با او برخورد می‌کردند کشته می‌شد. ترس و قدری ندامت موجب شد که او توبه کند. قائن هیچگاه توسط یک تنظیم کننده مورد سکنی واقع نشده بود، و همیشه از مقررات خانوادگی سرپیچی می‌نمود، و نسبت به مذهب پدرش بی‌حرمت بود. اما اکنون او نزد حوا، مادرش، رفته و تقاضای کمک و هدایت روحی نمود، و هنگامی که صادقانه یاری الهی را طلب نمود، یک تنظیم کننده در او سکنی گزید. و این تنظیم کننده که در درون سکونت داشته و به بیرون می‌نگریست به قائن مزیت مشخصی از برتری می‌داد که او را در زمرۀ قبیلۀ آدم که بسیار از آن می‌ترسیدند طبقه‌بندی می‌نمود.

و بدین ترتیب قائن به سرزمین نود، شرق عدن دوم روانه شد. او در میان یک گروه از مردم پدرش رهبری بزرگ شد، و تا اندازه‌ای پیش‌بینی‌های سراپاتیشیا را تحقق بخشید، چرا که در سرتاسر عمرش بین این بخش از نودیها و طایفۀ آدم مروج صلح بود. قائن با دختر عموی دور خود رِمُونا ازدواج کرد، و پسر اولشان خنوخ رهبر نودیهای ایلامی گردید. و برای صدها سال ایلامیها و طایفۀ آدم در صلح به زندگی ادامه دادند.

3- زندگی در بین‌النهرین

با گذشت زمان در باغ دوم، پیامدهای خطا به طور فزاینده آشکار گردید. آدم و حوا برای منزل زیبا و آرامش بخش پیشین خود و نیز فرزندانشان که به ایدنشیا برده شده بودند بسیار دلتنگ بودند. به راستی مشاهدۀ این زوج والا که به سطح انسان معمولی عالم تنزل یافته بودند رقت‌انگیز بود؛ ولی آنان وضعیت تقلیل یافتۀ خویش را با متانت و بردباری تحمل کردند.

آدم بیشتر اوقات را به گونه‌ای خردمندانه صرف آموزش فرزندانش و یارانشان در زمینۀ مدیریت مدنی، روشهای تعلیم و تربیتی، و عبادات مذهبی می‌نمود. اگر به خاطر دوراندیشیهای او نبود، به دنبال مرگش هرج و مرج حاکم می‌گشت. در آن شرایط مرگ آدم در پیشبرد امور مردمش تفاوت چندانی ایجاد نکرد. ولی مدتها پیش از درگذشت آدم و حوا، آنها دریافتند که فرزندان و پیروانشان به تدریج یاد گرفتند روزهای جلال خود را در عدن فراموش کنند. و برای اکثریت پیروانشان همان بهتر بود که شکوه عدن را فراموش کردند. آنها دیگر احتمالاً به خاطر محیط کمتر مساعدشان نارضایتی بی‌مورد را تجربه نمی‌کردند.

حکمرانان مدنی طایفۀ آدم از نظر ارثی برآمده از پسران باغ اول بودند. پسر اول آدم، آدمسان (آدم ابن آدم) مرکز دومی از نژاد بنفش در شمال عدن دوم برپا نمود. پسر دوم آدم، ایوسان، رهبر و مدیری کارآمد گردید؛ او یاور بزرگ پدرش بود. ایوسان آنقدر به اندازۀ آدم عمر نکرد، و بزرگترین پسرش جَنساد به عنوان رئیس قبایل طایفۀ آدم جانشین آدم شد.

حکام مذهبی، یا کهانت، از شیث، بزرگترین پسر بازماندۀ آدم و حوا که در باغ دوم به دنیا آمده بود منشأ یافت. او یکصد و بیست و نه سال بعد از ورود آدم به یورنشیا به دنیا آمد. شیث جذب کار بهبود وضعیت معنوی مردم پدرش گردید و رئیس کهانت جدید باغ دوم شد. پسر او انوش ترتیب جدید پرستش را بنیان نهاد، و نوۀ او قینان خدمت بشارتی خارج را به قبایل اطراف دور و نزدیک پی افکند.

کهانت شیثی، مسئولیتی سه‌گانه بود که مذهب، بهداشت، و آموزش و پرورش را در بر می‌گرفت. به کاهنان این رسته آموزش داده شده بود که در مراسم مذهبی پیشوایی کنند، به عنوان پزشک و بازرسان بهداشت خدمت کنند، و در مدارس باغ به عنوان آموزگار عمل کنند.

کاروان آدم تخمها و جوانه‌های صدها گیاه و دانه‌های غلات باغ اول را با خود به سرزمین بین دو رودخانه حمل کرده بودند. آنها همچنین گله‌های بسیار و برخی از تمامی حیوانات اهلی را با خود آورده بودند. به این خاطر آنها نسبت به قبایل اطراف از مزایای زیادی برخوردار بودند. آنها از بسیاری از فواید فرهنگ پیشین باغ نخستین بهره‌مند بودند.

تا زمان ترک باغ اول، آدم و خانواده‌اش همیشه از میوه‌جات، دانه‌های غلات، و تنقلات امرار معاش می‌کردند. در مسیر رفتن به بین‌النهرین، آنان برای اولین بار از گیاهان و سبزیجات خوردند. خوردن گوشت در ابتدا در باغ دوم معمول گردید، اما آدم و حوا هرگز از گوشت به عنوان بخشی از خوراک معمول خود استفاده نکردند. نه آدمسان، نه ایوسان، و نه فرزندان دیگر نسل اول باغ اول گوشتخوار نشدند.

طایفۀ آدم به لحاظ دستاوردهای فرهنگی و پیشرفتهای عقلانی، مردمان اطراف را به اندازۀ زیاد به جلو سوق دادند. آنها سومین حروف الفبا را به وجود آورده و از طرف دیگر بنیادهای بیشتر آنچه را که طلایه‌دار هنر مدرن، علوم، و ادبیات بود بنا نهادند. اینجا در سرزمینهای بین دجله و فرات، آنها هنرهای نویسندگی، فلزکاری، سفالگری، و بافندگی را ابقا نمودند، و نوعی معماری ایجاد کردند که تا هزاران سال بهتر از آن به وجود نیامد.

زندگی خانگی مردمان بنفش برای روزگار و عصر خودشان ایده‌آل بود. فرزندان در معرض دوره‌های آموزشی در کشاورزی، صنایع دستی، و دامپروری قرار می‌گرفتند، و یا این که تعلیم می‌یافتند وظایف سه‌گانۀ یک شیثی را به انجام رسانند: کاهن، طبیب، و آموزگار باشند.

و هنگامی که به کهانت شیث فکر می‌کنید، آن معلمان اندیشمند و والامنش بهداشت و مذهب، آن آموزگاران راستین را با کهانتهای حقیر و تجاری قبایل دوران بعد و ملل اطراف اشتباه نگیرید. مفاهیم مذهبی آنان از الوهیت و جهان پیشرفته و کم و بیش دقیق بودند. تدارکات بهداشتی آنان برای زمان خودشان عالی بودند، و از روشهای تعلیم و تربیتشان هرگز تاکنون پیشی گرفته نشده است.

4- نژاد بنفش

آدم و حوا بنیانگذاران نژاد بنفش انسانها، نهمین نژاد بشری بودند که در یورنشیا پدیدار گردید. آدم و اولاد او چشمان آبی داشتند، و مردمان بنفش با رنگ چهرۀ روشن و رنگ موی روشن — زرد، سرخ، و قهوه‌ای — مشخص می‌شدند.

حوا در هنگام زایمان متحمل درد نمی‌شد؛ و نژادهای تکاملی اولیه نیز همین طور. تنها نژادهای مختلط که از وصلت انسان تکاملی با نودیها و بعدها با طایفۀ آدم به وجود آمده بودند از درد شدید زایمان رنج می‌بردند.

آدم و حوا مانند برادران خود در جروسم از تغذیۀ دوگانه، ارتزاق از غذا و نور هر دو کسب انرژی می‌کردند، و این با برخی انرژیهای مافوق فیزیکی که در یورنشیا مکشوف نگردیده تکمیل می‌شد. اولاد آنها در یورنشیا از موهبت والدین که شامل جذب انرژی و گردش نور بود ارث نبردند. آنها یک سیستم گردش خون واحد، نوع بشریِ تغذیۀ خونی، برخوردار بودند. آنها طرحاً انسان فانی بودند، گر چه عمری طولانی داشتند. با این وجود درازی عمر با گذشت هر نسل به سمت حد عادی بشری گرایش می‌یافت.

آدم و حوا و اولین نسل فرزندانشان برای خوراک از گوشت حیوانات استفاده نمی‌کردند. آنها تماماً از ”میوۀ درختان“ ارتزاق می‌کردند. بعد از اولین نسل، تمامی اولاد آدم شروع به استفاده از لبنیات کردند، ولی بسیاری از آنان استفاده از خوراک غیرگوشتی را ادامه دادند. بسیاری از قبایل جنوبی که بعدها با آنان متحد شدند نیز غیرگوشتخوار بودند. بعدها بسیاری از این قبایل گیاهخوار به سوی شرق مهاجرت کردند و حال که در مردمان هندوستان آمیخته شده بودند بقا یافتند.

هم دید فیزیکی و هم روحی آدم و حوا بسیار برتر از دید فیزیکی و روحی مردمان امروز بود. حواس ویژۀ آنان بسیار حساس‌تر بود و آنها قادر بودند که بینابینیها و گروههای فرشتگان، ملک صادقها، و پرنس ساقط شده کلیگسشیا را که چندین بار آمد تا با جانشین برجستۀ خود گفتگو کند ببینند. آنها توان دیدن این موجودات آسمانی را برای بیش از یکصد سال تا پس از خطا حفظ نمودند. این حواس ویژه در فرزندان آنها اینچنین حساس موجود نبود و با گذشت هر نسل گرایش به کاهش می‌یافت.

در فرزندان طایفۀ آدم معمولاً تنظیم کننده ساکن بود زیرا که آنها همگی بدون شک دارای ظرفیت بقا بودند. این اولاد برتر نظیر فرزندان تکامل آنقدر در معرض ترس قرار نداشتند. ترس به مقدار زیاد در نژادهای امروزی یورنشیا پابرجا است زیرا که نیاکان شما به خاطر عدم توفیق طرحها برای ارتقای فیزیکی نژادی، مقدار بسیار اندکی از پلاسمای حیات آدم را دریافت نمودند.

سلولهای بدن فرزندان ماتریال و اولادشان نسبت به سلولهای بدن موجودات تکاملی بومی سیاره در برابر بیماری به مراتب مقاومتر هستند. سلولهای بدن نژادهای بومی همانند ارگانیسمهای زندۀ میکروسکوپی و فوق میکروسکوپی بیماریزای عالم هستند. این حقایق روشن می‌سازد که چرا مردمان یورنشیا باید از طریق تلاش علمی، بسیار زیاد کار کنند تا در برابر این همه اختلالات فیزیکی ایستادگی کنند. اگر نژادهای شما قدر بیشتری از حیات نوع آدم را حمل می‌کرد، شما در برابر بیماری به مراتب مقاومتر بودید.

آدم پس از استقرار در باغ دوم در مجاورت فرات، این را برگزید که برای منفعت دنیا به هر اندازۀ ممکن از پلاسمای حیاتش را پس از مرگش پشت سر باقی گذارد. از این رو، حوا به سرپرستی یک کمیسیون دوازده نفره در زمینۀ بهبود نژادی منصوب گردید، و پیش از درگذشت آدم این کمیسیون 1682 نفر از والاترین نوع زنان در یورنشیا را انتخاب کرده بود، و این زنان با پلاسمای حیات نوع آدم بارور گشتند. فرزندان آنها به استثنای 112 نفر همگی تا سن بلوغ رشد کردند، و دنیا با افزایش 1570 نفر از مردان و زنان برتر بدین طریق سود برد. اگر چه این مادران کاندیدا از میان تمامی قبایل اطراف انتخاب گردیدند و بیشتر نژادها را در زمین نمایندگی می‌کردند، اکثریت از میان بالاترین رگه‌های نودیها انتخاب شده بودند، و آنها شروع اولیۀ نژاد توانای آندی را تشکیل می‌دادند. این فرزندان در محیط قبیله‌ای مادران مربوطۀ خود به دنیا آمده و پرورش یافتند.

5- مرگ آدم و حوا

مدتی نه چندان زیاد پس از برقراری عدن دوم، آدم و حوا به طریقی مناسب آگاهی یافتند که توبۀ آنان قابل پذیرش بوده و این که، در حالی که محکوم به تحمل رنج سرنوشت انسانهای فانی دنیای خویش گردیده‌اند، یقیناً باید برای پذیرش به صفوف خفتگان بقا یافتۀ یورنشیا واجد شرایط شوند. آنها به این بشارت قیام پس از مرگ و تجدید حیات که ملک صادقها به طور متأثر کننده به آنان اعلام نمودند به طور کامل ایمان داشتند. خطای آنان یک اشتباه در قضاوت بود و نه گناه شورش آگاهانه و تعمدی.

آدم و حوا به عنوان شهروندان جروسم دارای تنظیم کنندۀ فکر نبودند، و همچنین وقتی که در یورنشیا در باغ اول مشغول به کار بودند، تنظیم کننده در آنها ساکن نبود. اما مدت کوتاهی پس از تنزل آنان به وضعیت فانی، از وجود جدیدی در درون خود آگاه شدند و با این ادراک بیدار شدند که وضعیت بشری، توأم با توبۀ خالصانه، این را امکان پذیر کرده بود که تنظیم کننده‌ها در آنان سکنی گزینند. این آگاهی از سکنی گزیده شدن با تنظیم کننده بود که به آدم و حوا در باقی طول عمرشان بسیار دل و جرأت بخشید. آنها می‌دانستند که به عنوان فرزندان ماتریال سِتانیا دچار شکست شده‌اند، ولی همچنین می‌دانستند که مسیر زندگانی بهشتی به روی آنان به عنوان فرزندان فراز یابندۀ جهان هنوز باز است.

آدم دربارۀ رستاخیز اعطایی که به طور همزمان با ورود او به سیاره رخ داد آگاهی داشت و باور داشت که او و همدمش احتمالاً در رابطه با ورود رستۀ بعدی فرزندی، تجدید شخصیت خواهند شد. او نمی‌دانست که میکائیل، حکمران این جهان، به زودی بنا بود در یورنشیا ظاهر شود. او انتظار داشت پسر بعدی که می‌رسید از رتبۀ آونال باشد. با این وجود همیشه برای آدم و حوا تعمق روی تنها پیام شخصی که از میکائیل دریافت کردند تسلی دهنده و در عین حال چیزی بود که درکش برای آنان مشکل می‌نمود. این پیام، در میان سایر اظهارات دوستی و دلداری می‌گفت: ”من شرایط خطای شما را مورد ملاحظه قرار داده‌ام، من میل قلبی شما را که می‌خواهید به خواستۀ پدر من وفادار بمانید به یاد آورده‌ام، و آنگاه که به یورنشیا می‌آیم، اگر پسران تحت فرمان قلمرو من پیش از آن هنگام کسی را برای شما اعزام ندارند، از آغوش خواب فانی فرا خوانده خواهید شد.“

و برای آدم و حوا این راز بزرگی بود. آنها می‌توانستند وعدۀ پنهان از یک رستاخیز ویژۀ محتمل را در این پیام درک کنند، و چنین احتمالی آنان را بسیار مسرور می‌ساخت، ولی آنها مفهوم این امر را نمی‌توانستند دریابند که ممکن بود تا هنگام یک رستاخیز مربوط به ظهور شخصی میکائیل در یورنشیا در خواب به سر برند. و از این رو این زوج عدنی همیشه علناً اظهار می‌داشتند که یک پسر خدا روزی می‌آید، و آنها این اعتقاد یا اقلاً امید و آرزوی وافر را با کسانی که دوست داشتند در میان می‌گذاشتند، و این که دنیای اشتباهات و غم و اندوه آنان احتمالاً عالمی خواهد بود که در آن فرمانروای این جهان چنین اختیار خواهد کرد که به عنوان پسر اعطایی بهشت عمل کند. این به نظر آنقدر خوب می‌آمد که باورش مشکل بود، اما آدم این فکر را در ذهن می‌پروراند که یورنشیای گسیخته از نزاع، با این همه ممکن است با سعادت‌ترین کره در سیستم سِتانیا باشد، سیاره‌ای که در تمام نبادان به آن رشک ورزیده می‌شود.

آدم به مدت 530 سال زندگی کرد. او از آنچه که می‌شود کهولت سنی نامید درگذشت. به عبارت ساده مکانیسم فیزیکی او فرسوده گردید؛ پروسۀ اضمحلال به تدریج بر پروسۀ ترمیم پیشی گرفت، و پایان اجتناب ناپذیر فرا رسید. حوا نوزده سال پیش از آن در اثر قلب ضعیف شده درگذشته بود. آنها هر دو در مرکز معبد خدمت الهی که مطابق طرحهایشان اندکی پس از تکمیل دیوار نوآباد ساخته شده بود دفن گردیدند. و این منشأ رسم دفن مردان و زنان برجسته و دیندار زیر زمینهای اماکن عبادت بود.

دولت فوق مادی یورنشیا، تحت رهبری ملک صادقها ادامه یافت، ولی تماس فیزیکی مستقیم با نژادهای تکاملی قطع گردید. از روزگاران دورِ ورود پرسنل مادی پرنس سیاره‌ای تا ایام وَن و آمادان، و تا ورود آدم و حوا، نمایندگان فیزیکی دولت جهان در سیاره استقرار یافته بودند. ولی با خطای آدم این رژیم که به مدت بیش از چهار صد و پنجاه هزار سال استمرار یافت به پایان رسید. در قلمروهای روحی، فرشتگان مددکار در ارتباط با تنظیم کنندگان فکر به تلاش خود ادامه دادند، و هر دو برای نجات فرد قهرمانانه کار کردند؛ اما تا ورود ماکی‌ونتا ملک صادق در ایام ابراهیم، که با قدرت، شکیبایی، و اتوریتۀ یک پسر خدا بنیادهای ارتقاءِ بیشتر و تجدید حیات معنوی یورنشیای بداقبال را پی‌ریزی نمود، هیچ طرح جامعی برای رفاه گستردۀ دنیا به انسانهای کرۀ زمین اعلام نگردید.

با این وجود، بداقبالی تقدیر یگانۀ یورنشیا نبوده است. این سیاره در عین حال در جهان محلی نبادان سعادتمندترین بوده است. یورنشیاییها باید آن را تماماً دستاورد محسوب کنند که خطاهای نیاکانشان و اشتباهات فرمانروایان اولیۀ دنیایشان سیاره را در چنان وضعیت یأس‌آوری از اغتشاش غوطه‌ور ساخت، و مضافاً با شرارت و گناه در ابهام فرو برد، که همین زمینۀ تاریک میکائیل نبادان را بسیار جلب نمود و او این کره را به عنوان صحنۀ آشکار ساختن شخصیت پرمهر پدر آسمانی انتخاب نمود. این طور نیست که یورنشیا برای نظم و ترتیب دادن به امور درهم و برهم خود به یک پسر آفریننده نیاز داشت؛ بلکه شرارت و گناه در یورنشیا برای پسر آفریننده زمینه‌ای چشمگیرتر فراهم نمود تا محبت بی‌همتا، رحمت، و شکیبایی پدر آسمانی را در آن آشکار سازد.

6- بقای آدم و حوا

آدم و حوا با این ایمان قوی نسبت به آنچه که توسط ملک صادقها به آنان وعده داده شده بود به خواب فانی خویش فرو رفتند که روزی از خواب مرگ بیدار خواهند شد و در کرات قصر زندگی را از سر خواهند گرفت، کراتی که همگی در روزهای پیش از مأموریتشان در جسم مادی نژاد بنفش در یورنشیا برای آنها بسیار آشنا بودند.

آنها مدت زیادی در فراموشی خواب ناخودآگاه فانیهای عالم به سر نبردند. در روز سوم پس از مرگ آدم، در لحظۀ پس از دفن با تکریمش، فرامین لانافورج که توسط والامرتبۀ کفیل ایدنشیا تأیید شده و توسط اتحاد ایامها در سلوینگتون که به جای میکائیل عمل می‌کرد تصویب شده بود در دستان جبرئیل نهاده شد، و آن دستور فراخوانی ویژۀ بقا یافتگان برجستۀ خطای آدم در یورنشیا را صادر می‌نمود. و مطابق این حکمِ رستاخیز ویژۀ شمارۀ بیست و شش از سری یورنشیا، آدم و حوا به همراه 1316 تن از یارانشان در تجربۀ باغ اول، در تالارهای تجدید حیات کرات قصر سِتانیا تجدید شخصیت گشته و از نو مونتاژ شدند. بسیاری از روانهای وفادار دیگر پیش از لحظۀ ورود آدم که با اعطای حکم قضاوت برای خفتگان بقا یافته و فراز یابندگان زندۀ واجد شرایط هر دو مصادف بود دوباره سازی شده بودند.

آدم و حوا به سرعت از کرات صعود پیش رونده عبور کردند تا این که به شهروندی در جروسم نائل شدند و بار دیگر ساکنان سیارۀ منشأ خود گشتند، ولی این بار به عنوان اعضای یک رستۀ متفاوت از شخصیتهای جهان. آنها جروسم را به عنوان شهروندان دائم — فرزندان خداوند — ترک کردند، و به عنوان شهروندان فراز یابنده — فرزندان انسان — بازگشتند. آنها فوراً در پایتخت سیستم به خدمت یورنشیا الحاق داده شدند، و بعداً به عضویت مشاوران بیست و چهار نفره که هیئت مشورتی کنترل کنونی یورنشیا را تشکیل می‌دهد گمارده شدند.

و بدینسان داستان آدم و حوای سیاره‌ای یورنشیا پایان می‌یابد، داستانی از آزمون، تراژدی، و پیروزی، اقلاً پیروزی شخصی برای پسر و دختر ماتریال خوش نیت ولی گمراه شما و بدون شک در پایان، داستانی از پیروزی غایی برای دنیایشان و ساکنان دستخوش شورش و از شرارت به ستوه آمدۀ آن. در جمع‌بندی نهایی، آدم و حوا سهم عظیمی در تمدن سریع و پیشرفت شتابان بیولوژیک نژاد بشر داشتند. آنها فرهنگ بزرگی در زمین به جا گذاردند، اما امکان نداشت که چنین تمدن پیشرفته‌ای در شرایط رقیق شدگی زودرس و کاهش نهایی میراث نوع آدم بقا یابد. این مردم هستند که یک تمدن را می‌سازند؛ تمدن مردم را نمی‌سازد.

[عرضه شده توسط سُولُونیا، فرشتۀ سراف ”صدا در باغ“.]

Información de fondo

نسخۀ چاپ آساننسخۀ چاپ آسان

Urantia Foundation, 533 W. Diversey Parkway, Chicago, IL 60614, USA
Telefono: +1-773-525-3319; Fax: +1-773-525-7739
بنیاد یورنشیا. کلیۀ حقوق محفوظ است©